تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 28849
بازدید دیروز : 344
بازدید هفته : 29708
بازدید ماه : 82986
بازدید کل : 10474741
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 30 / 7 / 1400

تصاویر متحرک و عکس نوشته های میلاد حضرت رسول و امام جعفر صادق

دین حنیف در دوران قبل از اسلام

یکی از ابهاماتی که درباره دوران زندگی نبی مکرم اسلام وجود دارد، این است که دین آن حضرت قبل از نزول قرآن کریم و مبعوث شدن ایشان به رسالت چه بود؟

در این مورد باید بدانیم که پیغمبر اسلام صلّی الله علیه و آله قبل از مبعوث شدن به رسالت، مانند اجداد بزرگوار خود بر آیین حنیف بودند، یعنی همان دینی که حضرت ابراهیم علیه السلام ترویج فرمودند نسل به نسل به ایشان منتقل شد. این مطلب در بسیاری از منابع معتبر شیعه و سنی نوشته شده است که آن حضرت قبل از بعثت، حنفی و یکتاپرست بودند.

البته در این منابع نقل شده است که در آن دوران تنها 17 نفر مشرک نبودند و خدای یکتا را پرستش می‌کردند. این افراد در عین حال کعبه را به‌عنوان بیت الله الحرام طواف می‌کردند و از هر نوع عمل خلاف عقل و دین پرهیز داشتند.

این افراد به‌طور کلی میان اعراب آن زمان به احناف و یا حنفاء مشهور بودند که حضرت محمد صلّی الله علیه و آله نیز یکی از این افراد بودند. نکته قابل توجه این است که در منابع تاریخی معتبر هم می‌خوانیم که تأکید شده است که آن حضرت پیش از اینکه به مقام رسالت مبعوث شوند، در هیچ‌کدام از مراسم آیینی مشرکان شرکت نمی‌کردند و به هیچ وجه بت را پرستش نمی‌کردند.

اجداد رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله یکتاپرست بودند

آیا چنین آیینی در خانواده آن حضرت هم وجود داشت؟

بله. اجداد نبی مکرم اسلام همگی خدای واحد را پرستش می‌کردند و عبدالمطّلب، ابوطالب و عبدالله که پدربزرگ، عمو و پدر آن حضرت بودند، همگی یکتاپرست بودند. نکته مهم این است که مادر آن حضرت هم از خاندان مشهوری به‌نام بنی‌زهره بود که آن‌ها در اعتقادات خود مانند حنفاء بودند و از ارتکاب به هر نوع جرم و جنایت و عمل خلاف شرع و عقل پرهیز داشتند.

پاسخ به یک ابهام

یکی دیگر از ابهامات و شبهاتی که این روزها در دنیا رواج داده می‌شود، این است که مسلمانان خشونت‌طلب‌اند. دشمنان اسلام بی‌شرمی را به جایی رسانده‌اند که نسبت به ساحت مقدس نبی مکرم اسلام هم هتک حرمت می‌کنند و جنگ‌های صدر اسلام را به‌دلیل خشونت‌طلبی مسلمانان آن دوره می‌دانند، تاریخ صدر اسلام چه پاسخی برای این نوع ابهامات و هتک حرمت‌ها دارد؟

طبق اسناد معتبر تاریخی که هم شیعیان و هم برادران اهل‌سنت ما بر آن اذعان دارند، در هیچ‌یک از جنگ‌هایی که در صدر اسلام اتفاق افتاد، پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله آغازگر جنگ نبودند، همیشه این‌طور بود که جنگ از طرف دشمنان اسلام بر آن حضرت و مسلمانان تحمیل شد و ایشان چاره‌ای جز دفاع و جهاد نداشتند،

به‌عبارت دیگر از همان زمانی که نبی مکرم اسلام تبلیغ دین شریف اسلام را شروع کردند،کافران قریش با شیوه‌های مختلف دشمنی‌های خود را علیه اسلام ابراز می‌کردند و به راه انداختن جنگ هم یکی از این شیوه‌ها بود، چون آن‌ها می‌خواستند به این روش با ترویج و تبلیغ اسلام مقابله کنند. آن‌ها وقتی با دادن پیشنهاد‌های مالی نتوانستند مانع آن پیامبر  الهی شوند، دست به اسلحه بردند و جنگ را رقم زدند.

خشونت‌طلبی دشمنان اسلام

درواقع باید خشونت را به دشمنان اسلام منتسب بدانیم که از زمان صدر اسلام کینه‌ورزی‌های زیادی نسبت به مسلمانان داشتند. آن‌ها بودند که در نهایت ظلم و خشونت مسلمانان را مجبور کردند که به مدینه بروند و همه اموال آن‌ها را مصادره کردند،

به‌قدری که نبی مکرم اسلام و مسلمانان مکه بعدها به‌عنوان مهاجرین شناخته شدند و در حالی وارد مدینه شدند که دست‌هایشان خالی از هر نوع مال و دارایی بود تا بتوانند امور زندگی خود را بگذرانند. آن‌ها در مدینه به‌کمک انصار مدینه توانستند زندگی فقیرانه‌ای را شروع کنند و حتی پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله که در آن زمان خانه‌ای برای سکونت نداشتند به خانه فردی به‌نام ابوایوب انصاری رفتند و در آنجا ساکن شدند.

بنابراین ظلم و خشونت از طرف دشمنان اسلام اتفاق افتاد. در آن شرایط رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله برای مقابله با دشمنان تصمیم گرفتند اموالی را که کاروان قریش به مدینه می‌آوردند، به‌ازای اموال مصادره‌شده مسلمانان در مکه بگیرند اما در همین شرایط قریش جنگی راه انداخت تا حق مسلمانان را به آن‌ها ندهد.

تحمیل جنگ به مسلمانان

آیا چنین روندی در جنگ‌های دیگر هم ادامه داشت، یعنی در جنگ‌های دیگر هم مبارزه به نبی مکرم اسلام و مسلمانان تحمیل می‌شد؟

همین‌طور است، کافران قریش و سایر کافران و مشرکان در آن زمان شعار «الحرب سجال» را سر می‌دادند به این معنا که جنگیدن و مبارزه عامل فخر و بزرگی است، بر همین اساس بود که به‌طور مداوم آن‌ها در حال جنگ با دیگران بودند و قصد داشتند که هر بار خون را با خون بشویند!

نمونه این روند را در جنگ بدر می‌توانیم مشاهده کنیم، یعنی وقتی دشمنان اسلام در جنگ بدر شکست خوردند، مدتی بعد جنگ احد را راه انداختند تا انتقام کشته‌شده‌های بدر را بگیرند. جنگ‌های دیگری مانند جنگ خندق و خیبر هم از همین نوع بود و آن‌ها قصد داشتند در این مبارزات به‌ازای شکست خود و ریخته شدن خون همراهان خود انتقام بگیرند، مشخص است که در چنین اوضاع و در برابر چنین افرادی که به چیزی جز جنگیدن فکر نمی‌کردند، پیغمبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و مسلمانان راهکاری جز دفاع نداشتند.

پاسخ قرآن کریم به دشمنان اسلام

جهالت و گستاخی این افراد به‌قدری بود که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله را مجنون نامیدند و خدای تعالی هم در قرآن کریم پاسخ آن‌ها را داد.

درست است، اما باید بدانیم که عرب دوران جاهلیت به این دلیل به نبی مکرم اسلام چنین عنوانی داده بودند که به هیچ وجه با موضوع وحی آشنا نبودند و نمی‌دانستند این پیام‌های الهی چه مفهومی دارد. آن‌ها گمان می‌کردند که این‌ها ظهور جن در قالب انسان و یا الهام گرفتن و شعر سرودن است.

به‌دلیل چنین طرز تفکری بود که آن‌ها مفهوم وحی را درک نمی‌کردند و زمانی که آیات قرآن کریم توسط نبی مکرم اسلام برای ایشان خوانده می‌شد، بر اساس همان درک نادرست خود تصور می‌کردند این آیات به‌نوعی الهام گرفتن و یا شعرگونه است.

اما به‌هرحال پاسخ این شبهه در قرآن کریم وجود دارد.

همین طور است، در آیه 110 سوره کهف می‌خوانیم که خدای تعالی خطاب به نبی مکرم اسلام می‌فرماید: «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکمْ یُوحَى إِلَیَّ؛ بگو من انسانی مانند شما هستم (ولی) به من وحی می‌شود». طبق این آیه شریفه مشخص می‌شود که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله مانند ما دارای خصلت و خصایص انسانی است با این تفاوت که بر آن حضرت وحی می‌شود.

پس ایشان هم مثل ما در این دنیا زندگی کردند و از نظر خصلت‌های انسانی تفاوتی با دیگران ندارند اما بخشی از تغییرات زندگی او بر اساس روش‌هایی است که خداوند متعال از طریق وحی به او آموزش داده است که جنبه‌های مافوق بشری دارد.

در عین حال آن حضرت همچون سایر انبیای الهی این مسئولیت را به‌عهده دارند که بعضی شیوه‌های زندگی را به ما، انسان‌ها، آموزش بدهند، چون خداوند متعال انبیای خود را در گروه انسان‌های برتر قرار داده است تا ظرفیت نبوت و تبلیغ دین خدا را داشته باشند.

شهرت رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله به امانتداری

با وجود چنین شرایطی بود که آن حضرت را در سنین جوانی ایشان، محمد امین می‌نامیدند و به امانتداری و درستکاری ایشان اذعان داشتند، چنین اعتقادی چگونه در آن‌ها به وجود آمده بود؟

این اتفاق هم بر اساس درستکاری آن حضرت بود، درواقع با مرور تاریخ اسلام مشاهده می‌کنیم که اعراب دوران صدر اسلام با وجود این‌که به پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله اهانت می‌کردند و با گفتار و رفتار خود ایشان را آزار می‌دادند، اما باز هم به علم و درایت و درستکاری ایشان اعتقاد داشتند و خودشان به آن اذعان می‌کردند.

حتی بارها در تاریخ روایت شده است که وقتی برای آن‌ها گرفتاری و مشکلی به وجود می‌آمد، به آن بزرگوار مراجعه می‌کردند و پاسخ شبهات و راه‌حل گرفتاری و اختلاف نظرهای خود را از ایشان می‌پرسیدند،

چون نحوه برخورد آن حضرت با مردم، شیوه فرماندهی نظامی، سخن گفتن و تعاملات اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی‌شان به‌نحوی بود که همه به هوش سرشار و کمال درایتشان پی می‌بردند، تا جایی که عقلایی که در شبه‌جزیره عربستان زندگی می‌کردند، به دین آن حضرت ایمان آوردند و امروز هم هر کسی که با شیوه زندگی و دین بحق ایشان آشنا شود، بدون تردید اسلام را خواهد پذیرفت.

اگر ما هم در دوران خودمان این‌گونه موارد را میان مردم انتشار بدهیم و فضایل و کمالات آن حضرت را از طریق رسانه‌ها بازگو کنیم، بسیاری از شبهات و ابهاماتی که توسط دشمنان اسلام میان مردم رواج پیدا می‌کند، پاسخ داده خواهد شد.

ازدواج پیامبر با عایشه با وجود سن کم عایشه
در پاسخ به این سوال توجه به چند امر لازم است: اولا شرایط سنی که در فرهنگ ما ایرانیان امروزه متداول است، در آن عصر و نزد عرب های آن زمان متداول نبود. بسا اتفاق می افتاد دختران نو رسیده به عقد مردان کهنسال در می آمدند. در این گونه ازدواج ها هیچ گونه خرده گیری و ملامتی وجود نداشت. مانند این که در تاریخ آمده است که عمر از عثمان خواست که دخترش حفصه را به عقد خود در بیاورد در حالی که عثمان حدود بیست سال از عمر بزرگتر بود نیز به ابو بکر که حدود ده سال از عمر بزرگتر بود پیشنهاد ازدواج با حفصه را داد . آری این گونه ازدواج ها در آن فرهنگ پذیرفته شده بود.
و ثانیا : این یکی از دروغ های روزگار است که عایشه در هنگام ازدواج کم سن و سال بود در این مورد گفته اند: پیامبر (ص) عایشه شش یا هفت ساله را به عقد خود درآورد و در نه سالگی با او عروسی کرد ؛ هم سن عایشه در هنگامی که به عقد پیامبر درآمد، بیش از شش یا هفت سال بود؛ هم در هنگام عروسی بیش از نُه سال داشت.
در مورد جملة نخست؛ (سن عایشه در هنگام اجرای صیغه عقد)می گوییم:
اوّلاً : داده های تاریخی می گوید: سن عایشه در هنگام عقد، خیلی بیش از مقدار مذکور بود؛ به چند دلیل:
1- برخی از مورخان مانند ابن قتیبه دینوری نوشته اند: عایشه در سال 57 ، یا 58هجری و در هفتاد سالگی درگذشت(ابن قتیبه دینوری، المعارف، ص 134)؛ پس در سال اوّل یا دوم بعثت متولد شده بود. تاریخ اجرای صیغه عقد را یک ماه پس از درگذشت حضرت خدیجه و بعد از عقد سوده بیان کرده اند(طبقات الکبری، ج 8،ص79). حضرت خدیجه در رمضان سال دهم بعثت از دنیا رفت و در شوال همین سال عایشه به عقد پیامبر درآمد(همان، ص 58). بنابراین عایشه در هنگام عقد حدوداً نه ساله بود؛ نه شش ساله.
2- عالمان اهل سنت از پیامبر دو روایت نقل کرده اند: یکی این که فرمود: دخترش فاطمه سرور تمام بانوان جهان است و دیگر این که درمورد عایشه فضیلتی را بیان داشت که دیگر زنان آن فضیلت را ندارند. چگونه می شود وقتی حضرت فاطمه سرور تمام بانوان جهان باشد، عایشه فضیلتی داشته باشد که دیگر زنان حتی حضرت فاطمه از آن محروم باشد؟! بین دو جمله ای که عالمان اهل سنت نقل کرده اند ، ناسازگاری وجود دارد. برخی از آنان همانند «طحاوی» که ناقل آن حدیث هستند، برای رفع ناسازگاری چاره اندیشی کرده و گفته اند: جملة دوم که دربارة عایشه فضیلتی را برشمرده است که دیگر زنان حتی فاطمه از آن محروم است، مربوط به زمانی است که فاطمه کوچک و نابالغ بود؛ یعنی در هنگامی از فضیلت عایشه یاد شد که حضرت فاطمه خردسال بود و آن فضیلت مربوط به افراد بالغ بود. همو می گوید : فاطمه در بیست و پنج سالگی درگذشت(مشکل الآثار، ج 1، ص 47و52؛ سیره صحیح پیامبر بزرگ اسلام، ج ،ص264).
از این دو جمله استفاده می شود که حضرت فاطمه دو سال پیش از بعثت ولادت یافت و عایشه چند سال از حضرت فاطمه بزرگ تر بود. با این وجود اگر عایشه را دست کم سه سال از فاطمه (س) بزرگ تر فرض کنیم، می توان فهمید ولادت عایشه پنج سال پیش از بعثت بود، در این صورت زمانی که به عقد پیامبر درآمد، حدوداً پانزده ساله بود .
3- برخی از سیره نویسان همانند «ابن اسحاق» و «ابن هشام» که پیشگامان سیره نویسی هستند. می نویسند: عایشه بیستمین فردی بود که به پیامبر ایمان آورد. اینان می افزایند : پیش از عایشه خواهرش اسماء و پس از عایشه «خبّات بن اَرَّت» مسلمان شدند. (این امر در حدود سال چهارم بعثت و بعد از علنی شدن دعوت پیامبر رخ داد)، چنان که می افزایند: عایشه در این هنگام به سن تکلیف نرسیده و صغیره بود(سیره ابن هشام، ج1،ص234).
صغیره بودن به چه معناست؟ قطعاً به این معنا نیست که دورة شیرخواری را طی می کرده، چرا که در این دوره معقول نیست گفته شود اسلام آورد؛ باید در این هنگام سن عایشه حدی باشد که بتوان این نسبت را به او داد.
سن حضرت علی (ع) را در هنگامی که اسلام آورد، ده تا سیزده سال گفته و یادآور شده اند حضرت در این هنگام صغیر بود، «رجل» نبود. حال دربارة عایشه هم می بایست طوری سخن گفت که معقول باشد؛ یعنی سنش به اندازه ای باشد که بتواند اسلام بیاورد تا بگویند بیستمین مسلمان است ، اگرچه کم تر از سن بلوغ باشد. اگر بلوغ دختران نه سال است، ایشان در هنگام پذیرش اسلام مثلاً هشت ساله باشد. در این صورت هنگامی که به عقد پیامبر درآمد، حدوداً پانزده ، یا شانزده ساله بود، نه شش ، یا هفت ساله.
ثانیا: در زمان پیامبر (ص) سن ازدواج دختران در همین حدود، معمولی و متعادف بود. عرب های شبه جزیره خوش نداشتند دختر دیر ازدواج کند و مدت ها در خانة پدر بماند. بلکه می کوشیدند دخترانشان را زودهنگام شوهر دهند و به خانة همسر بفرستند، تا خیالشان آسوده شود. بنابراین ازدواج دختران در سنین کم در آن عصر و زمان پسندیده و متعادف بود و هیچ اشکالی نداشت. اگر پیامبر در این مورد مرتکب اشتباهی می شد و کاری غیرمتعارف انجام می داد، بدون شک دشمنان حضرت سوء استفاده می کردند و آن را برضد رسالت پیامبر به کار می گرفتند. در تاریخ هیچ نشانی نیست که دشمنان قسم خوردة حضرت از این ازدواج برای کوبیدن شخصیتش بهره گرفته باشند، که دلیل است ازدواج حضرت با عایشه برخلاف عرف نبود.
اما در مورد جمله دوم (؛یعنی سن عایشه در هنگام عروسی) می گوییم:
به نوشتة همة مورخان و سیره نویسان عایشه در سال دوم هجری و پس از جنگ بدر به خانة پیامبر راه پیدا کرد و مراسم عروسی برگزار شد. نیز نوشته اند: عقد عایشه در ماه شوال سال دهم بعثت، سه سال پیش از هجرت و عروسی او در ماه شوال در سال دوم هجری رخ داد(طبقات الکبری، ج 8، ص 58)؛ یعنی بین عقد عایشه با عروسی اش پنج سال فاصله بود. بنابراین اگر عقد عایشه در نه سالگی جاری شد، عروسی اش در چهارده سالگی صورت گرفت اما اگر عقدش در چهارده سالگی بود، ازدواجش در نوزده سالگی رخ داد. بنابراین به هیچ وجه نمی توان پذیرفت در نه سالگی همسر پیامبر شد!
دو نکته:
1- روایاتی که مربوط به کم بودن سن عایشه است، عمدتاً از وی نقل شده است. می دانیم زنان تمایل دارند سن خودشان را کم تر از آن چه هست نشان دهند! شاید کم نشان دادن سن عایشه، ریشه در همین نکته داشته باشد.
2- اگر بپذیریم عایشه در هنگام اجرای صیغه عقد هفت ساله بود، در هنگام عروسی می بایست دوازده ساله باشد، نه نُه ساله، چون بیان شد تاریخ اجرای صیغه عقد، شوال سال دهم، سه سال پیش از هجرت و تاریخ عروسی سال دوم هجری در ماه شوال واقع شد. بنابراین دلیلی ندارد برخی از نویسندگان تفاوت بین تاریخ عقد و عروسی را دوسال قرار دهند.
اظهار شگفتی : جای بسی تعجب و شگفتی است که سیره نویسانی همانند ابن اسحاق و ابن هشام عایشه را در زمرة مسلمانان نخستین قرار می دهند و او را بیستمین مسلمان برمی شمارند اما در جای دیگر بیان دارند که عایشه هفت ساله بود به عقد پیامبر درآمد و در نه سالگی در مدینه به خانه ایشان رفت!( سیرة ابن هشام، ج4، ص 214).
عموم سیره نویسانی که از نظر زمانی بعد از ابن اسحاق و ابن هشام قرار دارند، استناد به سخن ایشان مطالب ضد و نقیضی (که باعث خرده گیری دشمنان می شود) بیان داشته اند، از جمله «ابن قتیبه دینوری» در المعارف می نویسد : عایشه شش ساله بود که به عقد پیامبر درآمد و در سال دوم هجری ، هفده ماه پس از هجرت، در حالی که نه ساله بود وارد خانة پیامبر شد! بعد می نویسد: اودر سال پنجاه و هشتم هجری و در هفتاد سالگی درگذشت(المعارف ، ص 134).
با تأمل در چند جمله مذکور، دو تناقض و ناسازگاری را می توان مشاهده نمود:
یکی ناسازگاری بین سال عقد و سال عروسی که می بایست پنج سال تفاوت داشته باشد، در حالی که در این متن به سه سال کاهش پیدا کرده است.
دیگری ناسازگاری بین سن ازدواج با هفتاد ساله بودنش در سال پنجاه و هشت هجری.
اگر در سال پنجاه و هشتم هجری ، هفتاد ساله بود، معنایش این است که عایشه در سال دوازدهم پیش از هجرت متولد شده باشد ، حال اگر ولادتش در سال دوازدهم پیش از هجرت باشد و در سال دوم هجری وارد خانه پیامبر شد، نتیجه می گیریم عایشه در هنگامی که وارد خانة پیامبر شد و عروسی کرد، چهارده ساله بود، در حالی که در آغاز به جای چهارده سال، نه سال را ذکر کرده است!
راستی چرا این گونه ناهمگون نوشته اند؟ شاید حُبّ و بُغض مذهبی و فضیلت تراشی برای این بانوی نامدار و تأثیرگذار در تاریخ اسلام یکی از عواملی باشد که برخی از نویسندگان به این لغزش روشن گرفتار شده اند؛ چرا که از سویی می خواهند به عایشه فضیلت مسلمانان اولیه را عنایت کنند و از سوی دیگر برسانند که پیامبر از آغاز محبت ویژه ای به عایشه داشت.
در پایان مطلب جالب دیگری را از یکی از منابع مهم اهل سنت نقل می کنیم که در صورت فرض صحت این روایت، بسیاری از اشکالات برطرف می شود: ابن سعد در کتاب الطبقات الکبری خود می نویسد: عایشه پیش از آن‌که با پیامبر ازدواج کند ، در عقد شخص دیگری به نام جبیر بن مطعم بوده است! ؛
عن عبد الله بن أبی ملکیة قال خطب رسول الله صلى الله علیه وسلم عائشة بنت أبی بکر الصدیق فقال إنی کنت أعطیتها مطعما لابنه جبیر فدعنی حتى أسلها منهم فاستسلها منهم فطلقها فتزوجها رسول الله صلى الله علیه وسلم . (الطبقات الکبرى - محمد بن سعد - ج 8 - ص 59) .
عبد الله بن أبی ملیکه می‌گوید : رسول خدا صلی الله علیه وآله از عایشه دختر ابوبکر خواستگاری کرد ، ابو بکر گفت : من عایشه را به جبیر بن مطعم داده‌ام ، به من اجازه دهید تا آن‌ها را منصرف کنم . ابوبکر آن‌ها را منصرف کرد و طلاقش را گرفت ، سپس رسول خدا با او ازدواج کرد .
با مطالبی که عرض شد روشن شد که سن عایشه در هنگام ازواج با رسول خدا صلی الله علیه و آله بیش از نه سال بوده و بر فرض هم که در همین سن ازدواج کرده باشد این ازدواج از نظر مردم آن روز امری طبیعی بوده چراکه زنان آن دوران از لحاظ جسمانی زنانی بودند که سریع رشد می کردند و به سن بلوغ می رسیدند و در آن سن مشکلی برای ازدواج نداشتند.
2)دلیل اسیر گرفتن زنها در جنگ های زمان پیامبر اکرم چه بود؟
در مورد اینکه دلیل اسلام در مورد کنیز و برده داری چیست ذکر مطالبی ضروری است. در پاسخ به این پرسش مقدمه کوتاهی درباره اصل برده داری در اسلام لازم به نظر می رسد.
بدون تردید اسلام مبتکر نظام برده داری در جهان نیست بلکه محدوده کننده و تغییر دهنده این نظام کهن و این پدیده تلخ اجتماعی بشر است. پیش از اسلام برده داری در حدّ وسیع و گسترده ای در سراسر جهان حاکم بود و سابقه طولانی در تاریخ بشر دارد.
تا آنجا که برخی از دانشمندان قدیم نظیر افلاطون و ارسطو در آثار خود از برده داری طرفداری کرده اند و آن را از ضرورت ها و لوازم زندگی اجتماعی بشر دانسته اند و معتقدند که برخی انسان ها اساسا برده متولد شده اند تا در خدمت دیگران باشند.
عوامل متعددی باعث بردگی یک انسان می شد. نظیر: فقر، بدهکار شدن، انجام برخی جرائم اجتماعی، ربوده شدن انسان های بی پناه، باختن در قمار و... بردگی برای بردگان سرنوشت محتوم و همیشگی آنها بود که نسل به نسل در فرزندانشان تداوم می یافت و راه بازگشتی هم وجود نداشت. رفتار با بردگان در حدّ رفتار با حیوانات و چارپایان بود. برده یک حیوان آگاه بود که از او در تمام زمینه ها بهره کشی می شد. او آفریده شده بود تا تمام نیازهای ارباب خود را برآورده کند.
پس از ظهور اسلام و نشر تعالیم و آموزه های آزادی بخش و عدالت خواهانه آن، زمینه های فکری و عملی مبارزه با برده داری به وجود آمد. از این رو بردگان و مستضعفین از نخستین گروه های پیش گام در پذیرش اسلام بودند زیرا ندای عدالت خواهی و مساوات و برابری و آزادی اسلام را گمشده تاریخی خود می دیدند.
اسلام با پدیده تلخ و ریشه دار بردگی که از یک سو ریشه در ضعف و سستی انسان ها و از سوی دیگر ظلم و زیاده خواهی اربابان داشت به تدریج مبارزه کرد، ابتدا زمینه های فکری آن را فراهم آورد و سپس اقدامات قانونی و عملی را انجام داد. لغو یکباره و دفعی برده داری باعث اخلال در نظم اجتماعی می شد. بروز جمع وسیعی از انسان هایی که فاقد پشتوانه اقتصادی و حمایت های خانوادگی بودند و هم چنین شورش وسیع بردگان علیه اربابان و از سوی دیگر امتناع اربابان برای از دست دادن سرمایه های اقتصادی خود از مشکلات لغو دفعی برده داری به حساب می آمد.
بنابراین اسلام با گشودن باب جدیدی در احکام و مقررات خود با عنوان «عتق» زمینه ها و عوامل متعددی را برای آزادی بردگان فراهم آورد تا آنجا که در موارد متعدد مسلمانان را ملزم به آزاد کردن بردگان کرد که موارد آن در فقه اسلامی بیان شده است یکی از اقدامات جدّی و مهم اسلام در براندازی نظام برده داری محدود کردن عوامل بردگی انسان ها به اسارت در جنگ است. اسلام تنها راه برده گیری را اسارت در جنگ با کافر حربی دانست و آن را هم نه به عنوان یک حکم قطعی و لازم الاجراء بلکه به عنوان یکی از راه های نگه داری اسیران جنگی به تشخیص حاکم اسلامی واگذار کرد. به این معنا که در جنگ با کافران حربی، اسیران جنگ به تشخیص حاکم اسلامی یا آزاد می شدند یا در زندان ها نگهداری می شدند و یا به خانواده های مسلمانان واگذار می شدند و دوران اسارت خود را در میان خانواده های مسلمان می گذراندند. تشخیص این که درباره اسیران چه رفتاری شود به عهده حاکم و رهبر اسلام است که در جنگ های ابتدایی با کافران باید آن رهبر، معصوم باشد تا حکم او مشروعیت داشته باشد یا نائب و نماینده معصوم. جنگ ها و فتوحات اسلامی که در رأس آن امام معصوم قرار ندارد از مشروعیت برخوردار نیست. از طرف دیگر یکی از حکمت های برده گیری در جنگ به خاطر مقابله به مثل با کفار بود. عدم مقابله به مثل با کفار در این موضوع زمینه جرات یافتن و تجاوز کفار به سرزمین های مسلمین را بیش از پیش مهیا می ساخت. با این توضیح در صورت تعهد و وجود قرارداد متقابل بین سرزمین کفر و اسلام در زمینه عدم برده گیری ، این قرارداد لازم الاجرا خواهد بود.
بنابراین برده گیری در اسلام از پی آمدهای «جهاد» است. جهاد از واجبات دینی و از فروع دین اسلام و از عبادت های بزرگ به شمار می آید. اسلام دین جنگ و خشونت نیست و هر جنگ و غارتی را مجاز نمی داند. جهاد در اسلام با هدف گسترش توحید و مبارزه با شرک و کفر و رفع ظلم و ستم و فساد و فتنه صورت می گیرد. جهاد در اسلام احکام و آداب و شرایط خاص خود را دارد. اسلام جنگ با اهل کتاب یا غیر موحدانی که با مسلمین معاهده صلح بسته اند یا حاضر به پرداخت جزیه هستند را جایز نمی داند.
امّا جنگ با کافرانی که به قصد مبارزه با توحید یکتاپرستی و جلوگیری از گسترش اسلام در برابر مسلمانان قدّ علم کرده اند را با شرایط خاصی جایز و بلکه واجب می داند.
از جمله شرایط آن است که نخست با کلمات حکمت آمیز و موعظه حسنه و برهان و استدلال آنها را به توحید و خدا پرستی دعوت می کنند تا قانع شوند. بعد از اتمام حجت اگر اسلام را نپذیرفتند چند حالت ممکن است یا آنها پیروان کتاب های آسمانی هستند که حاضر به پرداخت جزیه هستند که در این فرض جنگ تعطیل می شود و آنها به حال خود واگذار می شوند و یا با مسلمانان معاهده می بندند که طبق عهدشان با آنها عمل می شود و اگر نه اهل کتابند و نه اهل معاهده و پرداخت جزیه، با اعلام قبلی با آنها جنگ می شود همچنان که گفته شد طبق نظر شیعه در جهادهای ابتدایی (در مقابل جهاد دفاعی) حضور امام معصوم یا نماینده او الزامی است و این گونه نیست که هر مسلمانی حق حمله به بلاد کفر را داشته باشد.
در جنگ با کافران حربی تنها کسانی کشته می شوند که شمشیر کشیده و در معرکه جنگ حاضر باشند و سایر افراد که در جنگ دخالت ندارند، محکوم به قتل نیستند.
در پایان جنگ با کفار حربی و در صورت پیروزی مسلمانان، لشکر اسلام نسبت به مال و انسان های باقی مانده از سپاه کفر مسلط می شود و ملک آنها محسوب می شود.
درباره نحوه رفتار با اسیران، حاکم معصوم اسلام تصمیم گیری می کند. یکی از راهکارهای پیش بینی شده در برخورد با اسیران جنگی کافر، بردگی آنهاست. راهکارهای دیگری نظیر آزادی مطلق و بدون قید و شرط، آزادی در برابر دریافت فدیه یا مبادله با اسرای مسلمان هم وجود دارد. بنابراین به بردگی کشاندن اسراء حکم قطعی برای آنها نیست بلکه به تصمیم و مصلحت سنجی حاکم اسلامی بستگی دارد. تمام موارد فوق برگرفته از نحوه رفتار رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در جنگ با کفار است به عنوان نمونه در جنگ بدر، رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ اسیران جنگی کافر را که به جنگ با مسلمانان برخاسته بودند را با دریافت فدیه آزاد کرد و برخی را هم بدون دریافت فدیه آزاد کرد. در جنگ با یهود بنی قینقاع و بنی نضیر آنها را بدون مجازات آزاد کرد ولی آنها را از مدینه اخراج نمود. در جنگ با بنی قریظه که بارها و بارها علیه مسلمانان توطئه کرده. بودند و تعهدات خود را شکسته بودند پس از قتل نظامیان آنها، اسیران آنها را به بردگی کشاند و بردگان را میان مسلمانان تقسیم کرد که شامل زنان و کودکان و غیر نظامیان بودند امّا در سایر جنگ ها غالبا رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ اسیران جنگی را به ویژه زنان و کودکان را آزاد نمود و کمتر آنها را به بردگی کشاندند.
نکته مهم در تفاوت برده داری در اسلام با نظام رایج برده داری در جهان در تفاوت در نوع رویکرد و نگاه انسانی به بردگان و هم چنین وضع قوانین و مقررات فراوان برای سامان بخشیدن و نظام مند کردن رفتار با بردگان است. اسلام حقوق انسانی بردگان را به رسمیت شناخت و راهکارهای متعددی برای آزادی آنها در نظر گرفت. بردگی اسیران جنگی (کفار حربی) در حقیقت جایگزین نگه داری آنها در زندان هاست. زندان هایی که هیچ نفعی برای فرد اسیر و جامعه اسلام ندارد. اسیران به جای آن که در محیط خفقان بار و آزار دهنده زندان محبوس باشند و گرفتار افسردگی و ناامیدی شوند و مخارج زیادی را به دولت اسلام بار کنند، به خانواده مسلمانان واگذار می شدند تا ضمن این که از حقوق و مزایای انسانی برخوردار باشند از محیط تربیتی مسلمانان نیز بهره بگیرند اسلام توصیه های فراوانی نسبت به خوش رفتاری و احسان به بردگان نموده است و از ظلم و بد رفتاری با بردگان به شدت نهی نموده است و از سوی دیگر راه ها و زمینه های فراوانی برای آزادی بردگان فراهم نموده است.
امّا پرسش اصلی این است که در جنگ با کفار حربی این نظامیان هستند که مستحق مجازات هستند امّا گناه زنان و کودکان کفّار حربی چیست که باید به اسارت مسلمانان در آیند و برده آنها شوند؟
از دیدگاه اسلام، کفر گناهی نابخشودنی است. همچنان که برای کافران در آخرت عذاب های دردناک و ابدی در نظر گرفته می شود در این دنیا نیز مجازات هایی برای کافران وجود دارد. به ویژه کافری که علاوه بر انکار توحید و یکتاپرستی به مبارزه با توحید نیز برخیزند. نمونه این سخت گیری را در برخورد با مرتدین می توان دید. گرچه اسلام در مرحله پذیرش دین اجباری قائل نیست و شعار لا اکراه فی الدین سر می دهد امّا این اجازه را به انسان ها نمی دهد تا پس از تحقیق و مطالعه و پذیرش منطقی و مستدل اسلام و یکتاپرستی، عقل و منطق و برهان را زیر پا بگذارند و به تبلیغ علیه اسلام بپردازند.
اسلام، فرد کافر را فاقد هر گونه صلاحیت فردی و اجتماعی می داند. کافر از هیچ جایگاهی در جامعه اسلامی برخوردار نیست و شایسته تصدی مناصب اجتماعی و مسئولیت ها نیست با این مقدمه، سؤال درباره همسر و فرزندان کافر حربی نیز روشن می شود. اسلام اسارت مرد کافر حربی در جنگ را به منزله طلاق و فسخ ازدواج او با همسرش می داند. زیرا او شایسته تصدی خانواده و سرپرستی از زن و فرزند خویش هم نیست. (همانند آنچه امروز در دادگاه های خانواده درباره برخی مردان حکم می شود که آنها را به دلیل عدم پایبندی به موازین اخلاقی و قانونی فاقد صلاحیت سرپرستی فرزندان خودش می دانند) بنابراین با اسارت کافر حربی در جنگ، ازدواج او با همسرش فسخ می شود. اینک با زنان و کودکان بر جای مانده از جنگ چه باید کرد؟ آیا آنها را بدون سرپرست و بلا تکلیف در جامعه رها کرد؟ تأمین اقتصادی و حمایت مالی از این خانواده ها و تربیت کودکان و فرزندان جنگ زده به عهده کیست؟
اسلام اجباری در به بردگی کشاندن آنها نکرده است و همچنان که بارها گفتیم، استرقاق و آزادی اسیران جنگی یکی از راهکارها و یکی از انواع رفتارها و برخورد با اسیران است در سیره رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در جنگ های متعدد آزادی همه اسیران اعم از زنان و کودکان وجود دارد و در مواردی نیز زنان و کودکان به اسارت و بردگی مسلمانان در آمده اند.
باید به این نکته نیز توجه داشت که زنان کافر نیز در گناه کفر و همراهی با مردان کافر مقصر و مستحق مجازاتند اسلام هیچ انسان موحد و یکتاپرستی را به بردگی نمی کشاند و به تعبیر امام علی ـ علیه السلام ـ «لیس علی الموحدین سبی و لا یغنم من اموالهم الاما قاتلوا به و علیه: بر انسان های خداپرست، حکم بردگی جاری نمی شود و اموال آنها به غنیمت برده نمی شود».
مگر آن مقداری که در جنگ از آن استفاده کرده اند بنابراین زنان نیز در تداوم کفر خود و همراهی با کافران همانند مردان مقصر و مستحق مجازاتند امّا اسلام به جای مجازات زنان آن ها و به جای رها کردن بلا تکلیف آنها در جامعه آنها را به خانواده های اسلام ملحق می کنند تا تحت سرپرستی افراد مسلمان و در محیط توحید و یکتا پرستی قرار گیرند. بدون شک سرپرستی این زنان و کودکان هزینه هایی بر مسلمانان نیز تحمیل می کند ضمن این که فوائدی را نیز عاید آنها می سازد. در این نکته تردیدی نیست که اسلام به مسلمانان اجازه داده است تا در جنگ با کفار حربی بر اموال و دارایی و خانواده هایی آنها مسلط شوند و حق استفاده و ازدواج با آنها را داده است.
در جنگ حنین، که زنان زیادی از کفار به اسارت مسلمانان در آمده بودند، پیش از آن که حکم آزادی آنها صادر شود، زنان و کودکان در میان مسلمانان تقسیم شدند. مسلمانان در استفاده جنسی از آنها دچار شک و تردید شدند و نسبت به این کار اکراه داشتند (ظاهرا علت اکراه آنها این بود که شوهران برخی از این زنان زنده بودند) آیه 24 سوره نساء درباره جواز ازدواج با اسیران جنگی و تمتع جنسی از آنها نازل شد:
«و المحصنات من النساء الا ما ملکت ایمانکم...؛ زنان شوهر دار بر شما حرام هستند مگر آنها را که از راه اسارت مالک شده اید».
در حقیقت، قرآن اسارت در جنگ را در حکم طلاق دانسته و ازدواج با کنیزان را مجاز اعلام کرد. در آیه 25 سوره نساء نیز، قرآن به کسانی که توانایی ازدواج با زنان آزاده پاکدامن باایمان را ندارند، توصیه می کند تا به ازدواج رسمی با زنان پاک دامن از بردگان باایمان اقدام کنند: «وَمَن لَّمْ یَسْتَطِعْ مِنکمْ طَوْلاً أَن یَنکحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِن مِّا مَلَکتْ أَیْمَانُکم مِّن فَتَیَاتِکمُ الْمُؤْمِنَاتِ وَاللّهُ أَعْلَمُ بِإِیمَانِکمْ بَعْضُکم مِّن بَعْضٍ فَانکحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَنَاتٍ غَیْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلاَ مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ فَإِذَا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَیْنَ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَی الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ ذَلِک لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنْکمْ وَأَن تَصْبِرُواْ خَیْرٌ لَّکمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ».
و آنها که توانایی ازدواج با زنان «آزاد» پاکدامن باایمان را ندارند، می توانند با زنان پاکدامن از بردگان باایمانی که در اختیار دارند ازدواج کنند خدا به ایمان شما آگاه تر است و همگی اعضای یک پیکرید. برخی کتاب هایی که در زمینه برده داری نگاشته شده است که برای مطالعه جوانان توصیه می شود. 1. نگاهی به بردگی، آیت الله محمد علی گرامی؛ 2. بردگی در اسلام، محمد صادق ایرجی؛ 3. بردگی از دیدگاه اسلام، حسینی طباطبایی؛ 4. بررسی تاریخی اسلام و برده داری با تکیه بر سیره معصومان، عبدالرضا عرب، مراجعه کنند.
نیز برای مطالعات اسلامی، برخی از منابع – اعم از فارسی و عربی – معرفی می شود:
برخی منابع جهت مطالعه خداشناسی، پیامبرشناسی، امام شناسی و معاد که این بحث ها را به طور مشترک در بردارند، عبارت اند از:
1. مصباح یزدی، محمد تقى، معارف قرآن (خداشناسى، کیهان شناسى، انسان شناسى)
2. مصباح یزدى، محمد تقى، آموزش عقاید
3. مکارم شیرازی ،ناصر ، تفسیر نمونه
منابع جهت مطالعه خداشناسی:
1. مطهری، مرتضی، جهان بینی توحیدی
2. مکارم شیرازی، ناصر، عقیده یک مسلمان
3. بهشتی، سید محمد، باهنر، محمد جواد، گلزاده غفوری، علی، شناخت اسلام
4. میرزایى ، نجف على، شگفتی های آفرینش (ترجمه توحید مفضّل)
5. مکارم شیرازی، ناصر، پیام امام (شرح نهج البلاغه)
منابع جهت مطالعه پیامبر و امام شناسی:
1. مطهری، مرتضی، خاتمیت
2.سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی